مروری بر پیشینهٔ روز بریتیش کلمبیا

با نگاهی به عملکرد جیمز داگلاس، نخستین فرماندار بریتیش کلمبیا، که برای حقوق بومیان ایستادگی کرد و مأمنی برای جوامع اقلیت‌ِ در خطر در این استان فراهم آورد

نوشتهٔ تری گلوین*

برگردان: مسعود سخایی‌پور، LJI Reporter – نورث ونکوور

تنها گذر زمان نیست که مسائل را روشن می‌کند. هر چقدر هم که بی‌رحمانه به‌نظر بیاید اما تاریخ برخی از فراروایت‌هایی را که ملت‌ها برای خود می‌سازند، به‌چالش می‌کشد و به‌همین دلیل این روایت‌های دروغین کم‌کم به‌فراموشی سپرده می‌شوند. این فقط یکی از دلایلی است که فاجعهٔ خونین تابستان ۱۸۵۸ در جایی که امروز بریتیش کلمبیا نامیده می‌شود، برای بسیاری از کانادایی‌ها ناشناخته مانده است.

تهاجم آمریکا، جنگی که جان صدها تن را گرفت و آتش‌بسی نه‌چندان پایدار، همگی در نهایت باعث شدند که وسعت کانادا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترش یابد. شاید فکر کنید چنین واقعه‌ای باید در حافظهٔ جمعی کانادایی‌ها باقی مانده‌ باشد. اما چیزی که باعث می‌شود فراموش کنیم که آن تابستان چه رخ داد، به عادت ما بر اظهار شرم نسبت به گذشته یا به‌خودبالیدن برای تسخیر سرزمین‌های بدون سکنه برمی‌گردد. ما فکر می‌کنیم از آن مردم نژاد‌پرستی که قبل از ما آمده‌اند، برتریم. وقایع وحشتناک و قهرمانانهٔ تابستان ۱۶۴ سال پیش را نمی‌توان به‌سادگی برای چنین چهره‌هایی که برای خود متصور شده‌ایم، کنار گذاشت. در نتیجه، تمام داستان همراه با جمعیت مستعمره‌نشین شجاعی که بر اثر وقایع همان سال از میان رفتند، به‌نوعی در تاریخ پنهان شده‌ است.

«جنگ تنگهٔ فرِیزِر» نبردی با ابعاد فاجعه‌برانگیز بود. تاریخ‌شناس «دنیل مارشال» می‌گوید این یکی از بزرگ‌ترین ناگفته‌های زمان ماست. اولین دوشنبهٔ ماه اوت در هر سال، روز بریتیش کلمبیا نامیده شده است که یادآور اعلامیهٔ پارلمان وست‌مینستر در مورد مستعمرات پادشاهی بریتیش کلمبیا در دوم اوت ۱۸۵۸ است. این اعلامیه خود پاسخی مستقیم به هیاهوهایی بود که بر سر کشف ذخایر طلا در تنگهٔ فریزر به راه افتاده بود (برای اطلاعات بیشتر در این زمینه این مطلب را بخوانید). هیجانی که به تهاجم تابستان آن سال توسط حداقل ۳۰٬۰۰۰ معدنچی آمریکایی منجر شد. آن‌ها بلافاصله خود را به‌شکل شبه‌نظامیانی شدیداً مسلح درآوردند و با مردم بومی تنگهٔ فریزر جنگیدند.

نکته‌ٔ دیگری که وجود دارد، این است که داستان جنگ تنگهٔ فریزر با روایت قراردادی تاریخ کانادا که این روزها را حماسهٔ کشورگشایی از شرق به غرب لقب نهاده است، هیچ همخوانی ندارد. داستان بریتیش کلمبیا در محوری از شمال به جنوب با نمایی رو به جلو در اقیانوس آرام روی‌ می‌دهد نه رو به عقب و در سمت اقیانوس اطلس. تجارت «شرکت هادسونز بِی» در سواحل اقیانوس آرام همیشه بسیار پررونق‌تر از تجارت خز بوده است. یک‌سوم کارگران شرکت هادسونز بی در سمت اقیانوس آرام و کوه‌های راکی از اهالی هاوایی بودند، اما در دههٔ ۱۸۵۰، معاهدات تجاری‌ای که در خاک جزیرهٔ ونکوور منعقد می‌شد از قوانین معاهدات کانادایی پیروی نمی‌کرد، بلکه تابع قوانین معاهدات ولیعهد بریتانیا با مائوری‌های نیوزیلند بود.

اولین موج قابل‌توجه مهاجران که به نواحی شمالی ساحل اقیانوس آرام رسیدند، از شرق نیامده بودند بلکه بومی‌های جزیره‌های اورکنی، مردم هاوایی، میتی و اسکاتلندی بودند که در شهرک‌های شرکت هادسونز بی در اطراف رودخانهٔ کلمبیا در ایالت اورِگِن امروزی آمریکا سکونت داشتند. در لندن، «جیمز داگلاس» به‌عنوان فرماندار استعماری جزیرهٔ ونکوور منصوب شد. در همین حال، معدنچیان با حمایت ارتش ایالات متحده به قلمرو قدیمی اورگن که داگلاس و مردمش ناگزیر به تخلیه آن شده بودند، یورش بردند که نتیجهٔ آن کشتاری عظیم و به‌راه‌افتادن جنگ‌های کایوز، نیسکوآلی، یاکیما، کلمث و جنگ رودخانهٔ سالمون بود. در ماه‌های ابتدایی سال ۱۸۵۸، اخباری از کالیفرنیا به‌سمت نیویورک پخش شد مبنی بر اینکه تنگه‌های فریزر و تامپسون از طلا می‌درخشند و معدنچیان به منطقهٔ شمالی شرکت هادسونز بی، حوالی کالدونیای جدید هجوم آوردند که در آن زمان سرزمینی واگذارنشده محسوب می‌شد و پر از قبائل بومی پر‌جمعیت بود.

سر جیمز داگلاس، نخستین فرماندار بریتیش کلمبیا
سر جیمز داگلاس، نخستین فرماندار بریتیش کلمبیا

نبرد در تنگهٔ فریزر بی‌رحمانه بود، معدنچیان خانه‌ها را می‌سوزاندند و زنان و کودکان را به‌گلوله می‌بستند. اعضای قبیلهٔ «ناکلا پاموس» به‌مقابله می‌پرداختند و تن‌های بی‌سر متجاوزان را به پایین‌دست رودخانه می‌انداختند. داگلاس که فرماندار مستعمرات جزیرهٔ ونکوور و همچنین افسر ارشد شرکت هادسونز بی بود، مقام ارشد پادشاهی در این درگیر‌ی‌ها محسوب می‌شد. داگلاس پیشنهاد آمریکا را برای پیوستن به آنان نپذیرفت و به بومیان قول داد که همانند سایر شهروندان بریتانیایی با تمام قوا از حقوق آن‌ها دفاع خواهد کرد. 

مقاومت در برابر مهاجمان آمریکایی بیشتر بر عهدهٔ مردمان بومی بود. نسل‌کشی در جنوب بسیار رایج شده بود و تنها تا حدودی در تنگه فریزر از تهاجمات جلوگیری شد. بحران زمانی فرونشست که رئیس مقاومت بومیان از قبیلهٔ ناکلا پاموس با پیشنهاد صلح یکی از رهبران شبه‌نظامیان به‌نام کاپیتان اسنایدر موافقت کرد و بحران پایان گرفت. در همین حال، ۱۵۰۰ سرباز آمریکایی در مرز آمریکا آماده بودند تا به‌محض اینکه اوضاع به‌ضرر معدنچیان شود، مداخله کنند. اگر این‌چنین می‌شد، بسیار بعید بود که آن منطقه در سلطهٔ پادشاهی بریتانیا باقی بماند و در نتیجه استانی به‌نام بریتیش کلمبیا وجود نمی‌داشت تا در سال ۱۸۷۱ نام‌گذاری شود یا هیچ حکومت کانادایی‌ای در سواحل اقیانوس آرام آمریکای شمالی وجود نداشت.

دلیل دیگری که باعث شده این داستان به‌فراموشی سپرده شود، این است که این وقایع هیچ با تصور بومیان بی‌دست‌و‌پایی که فقط بریتانیا می‌توانست به آن‌ها نظم و ترتیب بدهد، همخوانی ندارد. ناکلا پاموس و همسایگانش از اولین معدنچیان طلا در بریتیش کلمبیا بودند که بلافاصله از ارزش فلزات موجود در استحکامات شرکت هادسونز بِی‌ اطلاع پیدا کردند. آن‌ها کارآفرینانی زیرک و مورد اعتماد شرکت بودند که در استفاده از منابع کالدونیای جدید با این شرکت همکاری می‌کردند.

مستعمرهٔ جزیرهٔ ونکوور از زمان تأسیس در سال ۱۸۴۹ تا زمان ادغام با مستعمرهٔ سرزمین اصلی در ۶ اوت ۱۸۶۶، روایتی متناقض و رادیکال از خود جلوه داده است. 

اولین دولت آمریکا، اقامت سیاه‌پوستان را در این منطقه ممنوع اعلام کرد و بر اساس قوانین کالیفرنیا چینی‌ها نیز مجبور به خروج از این ایالت شدند. آفریقایی-آمریکایی‌ها از شهرها و معادن رانده شدند و اجازهٔ رأی‌دادن و شهادت‌دادن نداشتند.

فرماندار داگلاس نیز یک‌هشتم سیاه‌پوست محسوب می‌شد. مادربزرگش یک زن رنگین‌پوست آزاد اهل گویان بریتانیا در سواحل آمریکای جنوبی بود و همسرش، آملیا، نیز دورگهٔ ایرلندی و کری بود. داگلاس از مهاجران چینی دعوت کرد تا کالیفرنیا را ترک و به جزیرهٔ ونکوور نقل‌مکان کنند. محلهٔ چینی‌ها در ویکتوریا تا به امروز پر رونق و شکوفا مانده است. وی در سال ۱۸۵۸ که جنگ تنگهٔ فریزر رخ داد، با نماینده‌ای آفریقایی-آمریکایی از کالیفرنیا ملاقات کرد و از آن‌ها دعوت کرد تا با خانواده و دوستان خود به جزیرهٔ ونکوور آمده و در آنجا سکونت کنند. در آن سال، بیش از ۷۰۰ نفر آفریقایی-آمریکایی به ویکتوریا رسیدند و در آنجا ساکن شدند.

در سال ۱۸۶۱ که جنگ داخلی آمریکا شروع شده بود، هنگامی که معدنچیان آمریکایی به بندرگاه ویکتوریا رسیدند، هنگی متشکل از مردان سیاه‌پوست مسلح با تفنگ‌های آفریقایی و یونیفرم‌های نظامی از آن‌ها استقبال مرگ‌باری کردند. در میان اولین ساکنان آفریقایی-آمریکایی ویکتوریا، می‌توان از «مفلین گیبس» نام برد که یکی از مبارزان مشهور آفریقایی-آمریکایی ضدبرده‌داری بود. او به‌عنوان عضو منتخب شورای شهر ویکتوریا تحت رهبری لوملی فرانکلین، نخستین شهردار یهودی بریتانیا در آمریکای شمالی، خدمت کرد. 

فرماندار داگلاس همچنین دیدگاهی در مورد حقوق بومیان اتخاذ کرده بود که در مقایسه با سیستم قانون فدرال برای بومیان، دیدگاهی بسیار لیبرال بود. او در جزیرهٔ ونکوور ۱۴ معاهده وضع کرد که تا سال ۲۰۰۰، تنها معاهدات موجود در ونکوور بودند. دفتر مستعمرات در لندن درخواست ارائهٔ بودجه بیشتر به داگلاس را رد کرده بود، اما وی نقشه‌بردارانی را به‌کار گرفت تا حدود منابع بریتیش کلمبیا را که شامل تمام روستاها و زمین‌های کشاورزی می‌شد، مشخص کنند. داگلاس به بومیان امتیاز داد که در زمین‌های کشاورزی مجاورشان به هر وسعتی که می‌توانستند یا برای تأمین نیازهایشان لازم داشتند، زراعت کنند. داگلاس همچنین دستور داد که مردم بومی باید اجازه داشته باشند آزادانه در مناطق مستعمراتی که توسط حکومت پادشاهی تصرف نشده بود، رفت‌وآمد و شکار کنند، در دریاچه‌ها و رودخانه‌ها ماهیگیری کنند، اجازهٔ حفاری و جستجوی طلا داشته باشند و از تمامی حقوقی که یک معدنچی دارد، برخوردار باشند. نکته‌ای که داگلاس بر آن پافشاری داشت، این بود که بومی‌ها آگاه باشند که به‌عنوان اعضای کشورهای مشترک‌المنافع شناخته می‌شوند. داگلاس تنها در یک مورد از رسوم بومیان مداخله کرد و آن هم الغای برده‌داری بود.

در سال ۱۸۷۱، سالی که بریتیش کلمبیا به کنفدراسیون ملحق شد، رأی‌دهندگان ویکتوریا «هنری نیتن» را انتخاب کردند که اولین نمایندهٔ یهودی عضو پارلمان کانادا بود. اما در آن زمان، حکومت چند‌فرهنگی و لیبرالی که داگلاس بر آن نظارت داشت، در حال نابودی بود. جنگ چیلکوتین در سال ۱۸۶۴، تنها چند هفته بعد از بازنشستگی داگلاس اتفاق افتاد. مساحت تعداد زیادی از سرزمین‌های بومیان که داگلاس به آن‌ها واگذار کرده بود، تقلیل پیدا کرده و کوچک‌تر شدند. مجلس قانون‌گذاری بریتیش کلمبیا، قوانین نژادپرستانه‌ای را وضع کرد که در زمان داگلاس غیرقابل‌تصور بود.

مروری بر پیشینهٔ روز بریتیش کلمبیا

داستان ۱۸۵۸، ارزش یادآوری دارد و شاید مفیدترین فایده‌اش این باشد که غرور ما را کمتر کند. ما با تمام تلاش‌هایمان برای داشتن کشوری کاملاً متنوع و چندفرهنگی که به مفهوم مصالحه میان مردمان ساکن این کشور و جوامع بومی اشاره دارد، لزوماً در حال پیشرفت‌های چشمگیری نیستیم.

این نکته نیز ارزش یادآوری دارد که اکثر استان‌های کانادا تعطیلات مدنی را در اولین آخر هفتهٔ ماه اوت برگزار می‌کنند و روز بریتیش کلمبیا جریان تازه‌ای نیست، هرچند که به‌‌صورت قانونی در سال ۱۹۷۴ به‌عنوان تعطیلات استان محسوب شد و تعطیلاتی که پیش از آن در اول اوت برگزار می‌شد به‌منظور بزرگداشت غیرقانونی‌شدن برده‌داری بود.


* Terry Glavin

وبسایت Mclean’s

ارسال دیدگاه